بسم الله الرحمن الرحیم
مصاحبه ای با مهندس رجبعلی طاهری
مرحوم مهندس رجبعلی طاهری ، متولد ۱۳۱۵ کازرون ، فرزند مرحوم حاج محمود و برادر کوچکتر مرحوم ابا شهید دکتر حاج محمد حسن طاهری و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد مهندسی راه و ساختمان از دانشگاه تهران است . وی از مبارزان قبل از انقلاب بوده که مبارزات خود را از سنین نوجوانی و دوران دانشجویی آغاز نمود .
با آغاز نهضت امام خمینی در دهه چهل به عنوان یک مبارز وارد عرصه جهاد علیه رژیم طاغوتی پهلوی شد و اولین جرقههای نهضت اسلامی را با کمک شهید دانشجو و مرحوم غلامرضا باقرینژاد در انجمن امور دینی کازرون زد. در ادامه با تشکیل شرکت اتقن تحت همین عنوان، سازمان مجاهدین اسلام را پایه گذاشت. در اوایل دهه پنجاه با لو رفتن سازمان توسط ساواک ایشان دستگیر و سازمان به عنوان گروه مهندس طاهری معرفی شد. او بیش از پنج سال از عمر خود را در زندانهای رژیم ستم شاهی در اسارت و شکنجه گذارنده است .
وی که از رهبران شاخص نهضت امام خمینی (ره) در خطه استان فارس محسوب می شود ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، بنیانگذار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فارس شد و به پرورش نیروهای مدیر و جوان انقلابی همت گمارد . با شروع کار مجلس شورای اسلامی ، اولین نماینده مردم شریف و انقلابی کازرون در مجلس شد و در دوره ششم ریاست جمهوری در سال ۱۳۷۲ در رقابت با حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی ، دکتر احمد توکلی و دکتر عبدالله جاسبی ، از کاندیداهای ریاست جمهوری بود .
وی بدون شک مخزن الاسرار و کتاب مرجعی از گذشته معاصر و انقلابی شهرستان کازرون بود . آنچه در زیر می خوانید ، مصاحبه ای است که توسط جناب آقای مهدی اسدزاده با ایشان در خصوص نهضت ملی نفت در کازرون صورت پذیرفته است . مرحوم مهندس طاهری در اواخر عمر با برکتش مدیرمسئول و سردبیر فصلنامه انتظار بود.
نهضت ملی نفت در کازرون :
مقدمه و مصاحبه از مهدی اسد زاده :
در شهریور ماه ۱۳۲۰ رضاخان با آن همه منم منم کردن و قلدر بازی در آوردن و چوب بر سر مردم کوبیدن و ایجاد خفقان ، حکومت ۲۰ ساله اش سقوط کرد. مردم ما در این روز احساس آزادی کردند. سیاسیون، بار دیگر روبه سیاست پیشگی بردند ، فرهنگی کاران به فرهنگ، روحانیت نیز راه تبلیغ اسلام را باز دید و به تبلیغ مشغول شد. اما در این بین ، عده ای نیز یا به تحریک اشغالگران و یا به هوای قدرت و … سر به طغیان برداشتند و گاه تا مرز جدایی گوشه از ایران عزیزمان به پیش رفتند در حال کلی می توان گفت، گوشه گوشه کشور در این بلبشویی که به وجود آمده بود می سوخت. قحطی و خشکسالی و بدبختی مردم ، عده ای از آنان ار از پای در آورد. اشغالگران به این امر نیز دامن می زدند و مشغول غارت اموال مردم می شدند و طبق آن چه مورخین گفته اند معادل ۳۳ تن فقط از گندم جنوب را غارت کردند.
شهر ما کازرون نیز همچون سایر شهرها و روستاهای کشور در این آتش می سوخت. در ذیل گوشه ای از آن را روایت می کنیم.
همگان در مورد نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران در کتب تاریخی بسیار خواندهایم و بسیار نیز از صدا و سیما در این مورد شنیدهایم. اما در مورد این که شهر ما کازرون در آن نهضت چه نقش و جایگاهی داشته است هیچگاه نه شنیدهایم و نه خواندهایم. اینک شاید برای اولینبار باشد که در این مورد چیزی نوشته میشود.
نهضت ملی شدن صنعت نفت دارای سه دوره و مرحله است که بایستی به صورت جداگانه مورد بحث قرار گیرد. هر چند باید گفت که همه حوادث پیدرپی بوده و یکی، علت دیگری بوده است همچون همه تاریخ.
دوره اول از اواسط دهه۱۳۲۰است که جرقههای اولیه نهضت شروع میشود، در این دوره، نهضت سیر صعودی خود را طی میکند و در۳۰تیر۱۳۳۱به اوج خود میرسد که با قیام عظیم مردم نهضت پیروز میشود، پیروزیی که میتوانست کامل گردیده و کشور را از زیر یوغ استبداد و استعمار رهایی بخشد.
دوره دوم از قیام ۳۰ تیر آغاز میشود و تا۲۸مرداد۱۳۳۲ادامه پیدا میکند. در این دوره نفت ملی میشود و دولت ملی بر اریکه قدرت است، اما از همین زمان اختلافات شروع میشود، تا آن که در۲۸مرداد۱۳۳۲نهضت ساقط میشود.
دوره سوم بعد از کودتای۲۸مرداد است که رژیم شاه در پی دستگیری و محاکمه کردن نیروهای نهضت از هر جریانی است، که این نیز۳–۴سالی به طول میانجامد و همچنین ادامه حرکتهای ملیگرایانه و ناسونالیستی است که در سال۴۱عملاً با نهضت امام خمینی دوره ملیگرایی به تاریخ میپیوندد هر چند بعد از آن ملیگراها در چند برهه وارد عرصه میشوند اما دیگر جانی در بدن ندارند و خیلی زود از صحنه به در میروند. به طور کلی میتوان گفت عمر حرکتهای ملی در ایران با مرگ مصدق تمام شد.
نهضت ملی کازرون را با همین رویکرد دنبال خواهیم کرد.
_از تاسیس حزب ایران تا قیام۳۰ تیر۱۳۳۱:
با خروج اشغالگران از ایران، فضایی بازی در مملکت ایجاد شد و پس از حدود ربع قرن خفقان، مردم تا حدودی احساس آزادی میکردند. در این فضای باز احزاب و گروهها و تشکلهای مختلفی سر برآوردند، که هر کدام به راهی معتقد بودند. در حالت کلی سه جریان را میتوان در آن مشخص کرد. جریان اسلامگرا مثل فداییان اسلام و شخصیتهایی چون آیتا.. کاشانی و نواب صفوی، جریان ملیگرا مثل حزب ایران و شخصیتهایی چون دکتر مصدق و دکتر فاطمی، و جریان مارکسیستی به سرکردگی حزب توده که از سوی شوروی خطدهی میشدند.(کتاب ناکامی نیروهای چپ در ایران اثر مازیار بهروزی)
آنچه در پی میآید مصاحبهای است با مهندس رجبعلی طاهری:
حدود سال ۲۳ – ۲۴ بود. آن موقع دانش آموز ابتدایی بودم. پدرم برای کسب و تجارت راهی شیراز شده بود. ایام مدرسه بود. روزی ار مدرسه که به خانه برگشتم ، در بین راه مردم را نگران و هراسان دیدم. حس کنجکاوی ام قوی شد تا ببینم چه شده است. تا خانه، هر چه سعی کردیم از زبان مردم بغهمیم، چیزی متوجه نشدیم. به خانه که آمدم، خانه را بیش از بیرون در تشویش و اضطراب دیدم. شاید به این دلیل که پدر نیز در مسافرت بود. بر سفره ناهار تازه متوجه شدیم که چه خبر است. خبر این بود که ترکان قشقایی برای تصرف کازرون در حرکتند. ترس از غارت و چپاول توسط ترکان تمام شهر را در وحشتی عمیق و سکوتی دهشتناک فرو برده بود. در ابتدا شاید این خبر در حد یک شایعه بود اما هر چه زمان بیشتر می گذشت راست بودن خبر قوت می گرفت. مردم در پی آن بودند تا مال و اموال شان را و هر آن چه دار و ندارشان است پنهان کنند ، تا شاید از غارت در امان بماند.
این شورش ترکان شاید فقط به بهانه قحطی و فشار گرسنگی بود. که این امور نه تنها ترکان که همه مردم را تحت فشار و در مضیقه قرار داده بود. گرسنگی تنها مشکل مردم در آن دوران اشغال نبود که باید شیوع بیماری ها را نیز به آن اضافه کرد.
ترکان قشقایی که بیش از بقیه در فشار بودند ، منتظر یک جرقه برای انفجار بودند و این زمان جرقه را ناصرخان و خسروخان دو تن از سران آنان زدند و این امر باعث اتحاد قشقایی ها و شورش آنان شد.
هر روز که می گذشت و خبر قوت می گرفت مردم را ترس بیشتر می شد و این شد که هر کس به گونه ای سعی در پنهان ساختن اموال خود شدند. یکی از روش هایی که تقریباً همه مردم از آن استفاده کردند و ما نیز استفاده کردیم این بود که میانه دیوارهای خانه ( در آن زمان به دلیل معماری سنتی که در ساخت خانه ها به کار گرفته می شد قطر دیوار بسیار زیاد بود.) را خالی می کردند و اموال خویش را در آن می ریختند و سپس جلویش را می گرفتند ، آن گاه با چراغ نفتی یا هیزم در جلوی دیوار ، دیوار نو را سیاه می کردند تا دوده ها روی دیوار را سیاه کنند و تازگی دیوار معلوم نباشد.
چند روزی از پخش شدن این خبر در شهر می گذشت و همه امیدوار بودیم که یا این لودگی افراد لاابالی باشد و اگر راست است نظرشان برگردد و به کازرون نیایند.
آن روز که مدرسه تعطیل شد و از مدرسه بیرون آمدم ، صدای فریاد کشیدن یک بوق را می شنیدم. خود را به سمت صدا رساندم ، ماشین زرهی ژاندرمری را دیدم که فردی با لباس نظامی بر روی آن ایستاده و یک بوق در دست دارد و خبر نزدیک شدن ترکان را می داد. شاید از این طریق می خواست مردم را به کمک فراخواند و کسانی از میان مردم اسلحه در دست بگیرند و در مقابل ترکان بایستند. اما انتشار این خبر بیش از پیش ترس و وحشت ایجاد کرد و مردم را از کوچه و خیابان فراری کرد. شاید تازه مردم خوش داشتند همان شورشیان شهر را بگیرند تا اندکی از ظلم های خان و اجنبی رهایی یابند.
تا حال باید از خان و خان بازی می خوردیم ، چند سالی است که دوباره جناب مستطاب اجانب بریتانیایی هم پبدا شده و اکنون قوز بالا قوز شده و باید یاغی های داخلی را هم تحمل کنیم.سرانجام در شبی تاریک که زوزه سگ ها و گرگ ها و سکوت شب همچون شب های دیگر وحشتی طبیعی در خود داشت با بلند شدن صدای توپ و تفنگ شهر را به لرزه درآورد. این نشان از این می داد که کازرون توسط ترکان محاصره شده است. این صداها تا صبح قطع نشد. تا صبح جیغ و فریاد بچه ها ، و زمزمه ها و دعاهای بزرگان بر وحشت همگان می افزود.
صبح که از خانه بیرون آمدیم تا عازم مدرسه شویم ، هنگامی که از کوچه پس کوچه ها عبور می کردیم هنوز بوی باروت را می شنیدم. به مسجد امام زاده که رسیدم دیدم جنازه سربازان را که در کنار گنبد استوانه ای امام زاده در خون غلطیده بودند، این جنازه ها را تا چند روزی بعد از حملات کسی جمع نکرد. از این نمونه در گوشه گوشه شهر بسیار بود که حکایت از این داشت که شب ها درگیری به اوج خود می رسد. درگیری ها دو سه شب ادامه داشت تا آنکه شهر به دست ترکان افتاد .
رکان در اطراف کازرون بر تل ها منزل کردند و چند روزی را ماندنی شدند. در این مدت مردم نیز پشت سر عشایر به ادارات می رفتند و ادارات را غارت می کردند. از جمله اداراتی که در آن روز غارت شد اداره غله بود که مقادیر بسیار زیادی غله در آن انبار شده بود در حالی که مردم آه نداشتند که با ناله سودا کنند.
برادرم ( دکتر محمد حسن طاهری از انقلابیون به نام استان فارس) که چند سالی از من بزرگتر بود از خانه بیرون رفته بودتا ببیند در شهر چه خبر است. وقتی برگشت برایمان تعریف کرد ، زمانی که برای حمله به یکی از ادارات می رفتیم که هواپیمای انگلیسی را بالای سر خود مشاهده کردم که بمبی را انداخت خود را بر زمین پرت کردم و در همان حال دیگران را خبر کردم. هنوز کامل روی زمین نخوابیده بودم که صدای انفجار بمب را شنیدم. وقتی سر بلند کردم دیدم بمب وسط آن جمع منفجر شده ، و بسیاری را مجروح نموده است. دست و پاها قطع شدو …
در ادامه تسخیر ادارات شهر ، من نیز یک بار در میان عده ای به ژاندارمری رفتیم و خود توانستم با آن بچگیم تنها یک خشاب پر بردارم.
آن چه در این زمان برای خودم عجیب بود بمباران مدام شهر توسط هواپیماهای انگلیسی بود.
ترکان علی رغم همه ارسی که مردم از آن ها برداشته بودند ، کاری با مردم نداشتند و بعد از چند روز کازرون را به مقصد شیراز ترک کردند.
بعد از آن که غائله نهضت قشقاییها با شکستشان در شیراز و در ادامه شکست کلی نهضت و فرار سران آنان از کشور، به دلیل ناامن بودن اوضاع، به همراه خانواده به شیراز رفتیم. یکی دو سالی آن جا بودیم تا آن که کشور به حال آرامش رسید و دوباره به کازرون برگشتیم. اما به دلیل ادامه تحصیل، برادرم در شیراز ماند و من نیز چندی بعد به شیراز برگشتم.
شیراز به عنوان یکی از شهرهای مهم ایران، معمولاً از پی تشکیل هر تشکل سراسری، یکی از جایگاههای مهم آن میشد. به همین دلیل مقارن همین ایام در شیراز محمود پیمان و آقای شریعتمداری و …. دست به تشکیل حزب ایران زدند. حزب ایران (۱) ، حزبی بود کاملاً ناسیونالیست و ملیگرا که از همه اقوام و مذاهب نیرو میگرفت و تنها شعارش« داد(عدالت)، نان، کار» بود. با تاسیس حزب ایران در شیراز برادرم به عضویت آن درآمد و من نیز دورادور دستی بر آتش گرفتم و اولین فعالیتهای سیاسیام را از آن جا آغاز کردم.
شاید بتوان گفت اولین فعالیتهای سیاسیام را در سال آخر ابتدایی آغاز کردم. در آن سال بود که کارتهایی را با عناوین ملیگرایانه، احزاب جبهه ملی چاپ و پخش میکردند. تعدادی از این کارتها را که روی آن معمولاً نوشته شده بود«صنعت نفت باید سرتاسر ایران ملی شود»را از طریق برادرم گرفته بودم و در مدرسه فرصت شیرازی توزیع میکردم که به همین دلیل به عنوان معدود دانشآموزان سیاسی شناخته شدیم.
اندکی بعد به دلیل مخارج سنگین زندگی، به کازرون برگشتم و در کنار پدر مشغول به کار شدم. برادرم اما در شیراز ماند. وقتی به کازرون برگشتم، کنار دست پدر در مغازهاش مشغول به کار شدم.
هنوز از آمدنم به کازرون چیزی نگذشته بود که حزب ایران در کازرون نیز تاسیس شد. که از همان بدو تاسیس پدرم نیز به عضویت حزب درآمد. که باز من در اوایل تنها دستی بر گردونه سیاست داشتم.
شهر بسیار پر هیاهو بود. تشکیل حزب در کازرون برای بسیاری از مردم، به شدت هیجانآور بود. بالاخره زمان افتتاح حزب مشخص و قرار شد تا دکتر کریم سنجابی (۲) برای افتتاح دفتر حزب به کازرون بیاید. از همین زمان تبلیغات حزب در کازرون شروع شد که در واقع نقطه آغاز نهضت ملی در کازرون بود.
مردم مشتاقانه منتظر رسیدن دکتر سنجابی بودند. دکتر که آمد غلغلهای میان جمعیت استقبالکننده به وجود آمد و همه در تکاپو بودند تا این یار مصدق را ببینند.
سنجابی پس از افتتاح حزب به سخنرانی پرداخت که بعضاً با هیجانات مردمی روبرو شد. سوت و کف و ….
هر چند خود به عضویت حزب در نیامده بودم و تنها هوادار سادهای برای آن بودم.
اندکی پس از افتتاح حزب در کازرون دکتر محمد نخشب (۳) از اعضای بلندپایه حزب در مقابل سایر اعضا قرار گرفت که سرانجام به جدایی اسلامگرایان شد.
دلیل جدا شدن نخشب این بود که او خط مشی اسلامی داشت و حزب به اصول و ایدئولوژی اسلامی پایبند نبود. او حزب مردم ایران را پی گذاشت که این امر در سراسر کشور باعث جدایی بعضی از اسلامگرایان از حزب ایران و پیوستن به حزب مردم ایران شد.
در شیراز نیز با انشعاب دکترعلی شریعتمداری و پیمان که از موسسین حزب ایران بودند و تشکیل حزب مردم ایران در شیراز، اغلب افراد مسلمان به حزب مردم پیوستند ، که از آن جمله برادرم دکتر محمد حسن طاهری بود که آن زمان سالهای آخر دانشآموزی را طی میکرد.
چندی بعد به واسطه برادرم در کازرون نیز این انشعاب رخ داد و منوچهر مظفریان، حبیب معنویان، من و دکتر هاشمی حزب مردم ایران را بنیان گذاشتیم. هر چند پدرم در حزب ایران به عنوان یکی از اعضای فعال ماند.
این انشعاب در سراسر کشور، هر چند باعث جدایی عدهای از حزب ایران شد ولی این تنها در بعد مسایل اصولی و ایدئولوژیک بود و از نظر سیاسی نه تنها در مقابل هم نایستادند بلکه در کنار هم برای ملی شدن کشور مبارزه میکردند و اتحاد و همدلی و برادری و دوستی همچنان مثل سابق بود.
از همان بدو تاسیس حزب ایران نشریه ملت از سوی این حزب منتشر میشد، که از همان آغازین روزهای تاسیس حزب ایران در کازرون نیز توزیع شد. ارگان حزب مردم ایران هم هفتهنامهای به نام مردم ایران بود که این نشریه نیز با تاسیس حزب مردم ایران در کازرون، در سطح شهر پخش میشد.
علاوه بر این دو حزب، حزب توده هم که توسط… در کازرون تاسیس شده بود از حدود سالهای ۲۸-۲۹ فعالانه در عرصه سیاسی کازرون کار میکرد. اینها نیز برای خود نشریهای داشتند که به صورت داخلی و محرمانه بود.
از صبح ۳۰ تیر سال ۱۳۳۰ علاوه بر این که مردم در میدان خیرات تجمع کرده بودند، عدهای نیز در ساختمان پست و تلگراف کازرون، که فاصلهی چندانی هم با میدان خیرات نداشت متحصن بودند. این افراد از همان ساعات اولیه روز که تجمع مردم کازرون شروع شد، دست به کار شده و اخبار حضور مردم غیور کازرون در حمایت از نهضت ملی و شخص دکتر مصدق به نقاط دیگر کشور به خصوص شیراز و تهران مخابره مینمودند. از طرف دیگر نیز لازم به ذکر است که اخبار شهرهای دیگر کشور نیز به کازرون مخابره میشد و توسط این عده به سمع مردم میرسید. به این صورت که عدهای اخبار واصله به پست و تلگراف کازرون را از تلگرافخانه دریافت کرده و به سخنرانان و گردانندگان مراسم تجمع میدادند تا در جمع مردم متحصن خوانده شود. همین افراد اخبار جدید را میگرفتند و به تلگرافخانه میبردند تا به نقاط دیگر کشور مخابره گردد.
حدود بعدازظهر بود که خبر برگشت مصدق به نخستوزیری به کازرون رسید و این خبر به سرعت به میدان خیرات و مردم تجمعکننده رسید. رسیدن این خبر موجی از شادی و نشاط را به میان مردم آورد.
باید گفت این مقاومت مردمی، در حالی صورت میگرفت که در طی چهار ماه نخستوزیری دکتر مصدق، گروهها و احزاب مخالف بسیار فعالانه و حتی بیشتر از طرفداران مصدق فعالیت میکردند و با توجه به در دست داشتن اکثریت مطبوعات کشور، جو بسیار مسومی را علیه مصدق درست کرده بودند.
حزب توده از جمله احزاب بسیار شناخته شدهای بود که شمشیر را از رو بسته بود و سعی داشت تا دولت را به هر نحو ممکن تخریب نماید.
در استان فارس و به خصوص در شیراز حزب برادران خصومتی شدید با دولت ملی مصدق داشت. این خصومت در حزب برادران چهرهای مذهبی هم به خود گرفته بود. چرا که این حزب توسط شخصیتی روحانی به نام آیتا… سیدالهاشمی راهاندازی و ادراه میشد. که از مجتهدین به نام شیراز و استان فارس بود و محبوبیتی نیز در بین عامه مردم داشت.
این حزب درست است که در کازرون پاتوقی نداشت و ظاهراً وجود رسمی نداشت اما نباید طرفدارها و سپاتهای غیررسمی آن را فراموش کرد، که این افراد خط و خطوط حزب برادران را در کازرون دنبال مینمودند.
در کل میتوان گفت در استان فارس و به تبع آن کازرون دو جریان عمده از همان سال ۲۹ و به خصوص در طول این چهار ماه علیه مصدق کار میکردند، یکی حزب توده بود و دیگری حزب برادران. این دو بیشترین حملات و توهین و لودگیها را علیه مصدق و دولت ملی و طرفداران و مبارزان حتی آیتا.. کاشانی و فداییان اسلام صورت میدادند.
از طرفی ما و دوستانمان در حزب مردم و ایران نیز در حمایت از مصدق و جریان مبارزات ملی ایران هر چه از دستمان برمیآمد انجام میدادیم.
مثلاً از جمله کارهایی که در این ایام کردیم چاپ و انتشار و توزیع اتیکت و بروشور و تراکت و … بود.
علاوه بر ما که حامیان مصدق و دولت بودیم و در سطح شهر خودمان فعالیت داشتیم، رادیو هم در دست دولت بود و شاید این تنها رسانهای بود که مصدق میتوانست بی هیچ ترس و هراس و سانسوری در آن به تبیین مواضع خود برای مردم سراسر ایران بپردازد.
غیر از رادیو و چند نشریه که آنها نیز صددرصد در اختیار نهضت نبودند و بسیار میشد دید که آنها هم علیه مصدق کار میکنند، باید گفت بقیه رسانهها اعم از داخلی که آن روز بیشتر نشریات بودند و رسانهها خارجی از رادیو بی بی سی گرفته از بلوک غرب تا رادیو شوروی از بلوک شرق یعنی از شرق تا غرب عالم همه علیه مصدق و نهضت ملی مردم ایران بودند.
اینها نه تنها علیه مصدق فعالیت مینمودند که سعی در ایجاد تفرقه و شکاف بین رهبران نهضت و صفوف مستحکم مردم داشتند و در این را هر چیز را بر خود حلال کرده بودند.
شاه که فکر میکرد این همه فعالیت اجنبی و دشمنان و منافقان داخلی جواب داده است در یک اقدام نسنجیده حکم نخستوزیری مصدق را پس گرفته بود، اما حال به خوبی میتوانست ببیند که همه آن تبلیغات نه تنها به نفع او نشده که به ضررش نیز تمام شده است. چرا که با نخستوزیر کردن قوامالسلطنه موج خروشان مردم ایران را بر علیه خود به خیابانها کشانده بود.
در پی حکم جهاد آیتا… کاشانی و ورود او به صحنه سه روز مقاومت مردمی در سراسر کشور شروع شد و این امر بود که شاه عرصه را بر خود تنگ دید و مجبور شد تا بار دیگر حکم نخستوزیری مصدق را امضا کند. او مجبور بود از این به بعد به حکم مصدق سلطنت کند و نه حکومت.
در این چند روز به خوبی به یاد دارم که مردم کوچه و بازار کسب و کار را رها میکردند، مغازهها تعطیل بودند و مردم در میانه گود مبارزه بودند. شاید کازرون از معدود شهرهایی بود که به این شکل همه جانبه وارد میدان گردید.
یکی از کارهایی که مردم کازرون در طی این چند روز انجام میدادند این بود که آدمکی را با کاه درست کرده بودند و لباسی چونان قوامالسلطنه بر تنش نمودند و سوار بر الاغش کرده و در شهر چرخاندند. و شعار میدادند: یا مرگ یا مصدق .
از اولین روزهای پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۰ توطئه های داخلی و خارجی علیه دولت مردمی مصدق شروع شد. در این بین، حزب توده و سلطنتطلبان بیشترین حملات را علیه مصدق انجام میدادند.
فشارهای خارجی که بیشتر از سوی انگلیس و در مقام بعدی شوروی علیه مصدق، بیشتر شده بود. انگار همه و همه دست در دست نهاده بودند تا ملت را سرکوب کنند.
عدهای نفوذی و از خودبیگانه نیز دور مصدق و کاشانی را گرفته بودند تا این دو، یا به طور واقعیتر و بهتر مذهب را علیه ملت و ملت را علیه مذهب و مذهبیون و ملیون را در مقابل یکدیگر قرار دهند. البته قابل ذکر است که در اکثر نقاط کشور و از جمله کازرون این اختلافات وجود نداشت و همه یک ید واحد بودند یعنی بحث، بحث ملی بود و اصلاً ملی بودن را جزیی از مذهب خود میدانستند. این اختلافات بیشتر در تهران و بین سران نهضت بود تا بین مردم و شهرهای کوچک.
حمایتهای مردمی:
در پی حملات و سنگاندازیهای مخالفین و دشمنان ملت، مصدق در هر مورد بلافاصله برای حل آن مسئله و بحران، دست به دامان ملت میشد و از ملت میخواست تا وارد عمل شوند. مردم سراسر کشور هم که دولت و دولتمردان را از خود میدانستند و این که حفظ این دولت را حفظ شرافت و عزت و غیرت و همیت و ملیت خود تلقی میکردند سریعاً وارد عرصه شده و خیابانها مملو از جمعیتی میشد که در حمایت از مصدق شعار میدادند. دقیقاً مثل حضور مردم در راهپیماییهایی مثل راهپیمایی روز ۲۲ بهمن یا روز قدس، در ایام بعد از پیروزی انقلاب اسلامی. البته مردم کازرون، از جمله شهرهایی بودند که جلوتر و پیشتازتر از سایر شهرها حرکت میکردند. کسبه و بازاریان بلافاصله مغازههای خود را تعطیل میکردند و مردم هم از وسط بازار شروع به حرکت مینمودند. از هر سوی بازار (از هر ورودی) حرکتهای مردمی شروع میشد و به سوی میدان خیرات( شهدای فعلی) میآمدند.
در میدان خیرات تجمع مردمی برگزار میشد و یکی دو نفر همیشه از سوی حزب ایران یا مردم ایران در توجیه عملکرد و تشریح صحبتها و عملکرد و چرایی آن سخنرانی میکردند. عدهای هم به پست و تلگراف رفته و حرکتهای خودجوش مردمی در حمایت از مصدق را به تهران مخابره میکردند. این عوامل باعث شد تا دشمنان ملت، سریعاً عقب نشسته و به خواستهای مصدق تن در دهند.
وضعیت اقتصادی در دوران مصدق:
مصدق توانسته بود اقتصاد ایران را بهبود بخشیده و اقتصادی محرک و سالم را به نمایش بگذارد. چیزی که با گذشت بیش از نیم قرن از آن دوران، دیگر ایران اقتصادی را به آن بالندگی به چشم خود ندیده است.
آن ایام من در مغازه پدرم در بازار کازرون مشغول بودم و به عینه شاهد که علیرغم آن همه تحریم خارجی و احتکار داخلی، بازار رونق خوبی داشت و کسب و کار بسیار عالی بود. قدرت خرید مردم روز به روز بالاتر میرفت و همه مردم از وضعیت اقتصادی راضی. زیرا که به چشم خود میدیدند و احساس میکردند و شاید بتوان گفت این وضعیت اقتصادی خوب، دلیلی بر حمایتهای مردمی از دولت مصدق بود.
در آن زمان، حتی آشغالهای ما هم صادر میشد. به عنوان مثال در آن ایام شرکتی ایرانی بود که پوست انار میخرید و عدهای از همان شرکت مامور، که در شهرها و دهات پوست انار بخرند و آن را به شرکتهای رنگسازی آلمانی میفروختند.
شرکت آلمانی از این پوست انارها برای ساخت رنگ استفاده میکرد. این هم یک نوع اشتغالزایی بود و هم درآمد. در آن زمان به یاد دارم که در این کازرون خودمان حتی فضلههای سگ و گربه را هم جمع میکردند و به افرادی که مامور خرید آنها بودند و میفروختند و آن شرکتها هم آنها را صادر میکردند.
عدهای بسیار از همین طریق ارتزاق مینمودند. یک ممر درآمدی هم بود برای دولت. بهتر وضعیت اقتصادی آن است که واردات و صادرات با هم به تعادل برسند و در واقع در آن زمان صادرات و واردات با هم برابر شده یعنی بهترین حالت در اقتصاد یک مملکت.
اولین سالروز قیام ۳۰ تیر:
اولین سالروز قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۰ در حالی برگزار میشد که بین بسیاری از رجال مذهبی و ملی و سیاسیون که از رهبران نهضت ملی بودند اندک اختلافاتی مشاهده میگردید. این اختلافات علیالظاهر بیشتر مربوط به سلایق مختلف بود، ولی علیرغم همه این اختلافات، همچنان همه در کنار هم بودند. مردم شادمان از پیروزی سال قبل، به یکدیگر خبر میدادند تا برای برگزاری اولین سالروز قیام ملت ایران و پیروزیشان جشن بگیرند. ما نیز در حزب مردم ایران و دوستانمان در حزب ایران فعالانه در تکاپو بودیم تا اولین جشن سالروز پیروزی و یک سال مقاومت ملی را به بهترین وجه و باشکوه برگزار نماییم.
از جمله کارهایی که میکردیم این بود که تراکتها، بروشورها و اتیکتها و نشریات حزب مردم ایران و حزب ایران و یا بیانیههای دکتر مصدق و آیتا… کاشانی و سایر رجال نهضت را چاپ کرده و در میان مردم توزیع مینمودیم. یا در بازار با همکاری کسبه و بازاریان (یا بهتر است بگویم آنها به کمک ما چون بازاریان کازرون همیشه خودشان پیشتازتر از احزاب و گروهها و جریانات حرکت میکردند) به آذینبندی بازار و معابر مشغول شدیم.
روز ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱، به واقع تکراری بود بر قیام پرشکوه و عظیم ۳۰ تیر ۱۳۳۰٫ همه مردم از گوشه گوشه شهر حرکت کردند و در میدان خیرات مجتمع شدند تا اولین سالروز پیروزی و مقاومت خویش را جشن بگیرند.
دسته دسته مردم از کوچه بازارها رد میشدند، در حالی که شعارهایی در حمایت از نهضت ملی، مصدق و قیام پرشکوه و پیروزمند سال قبل خود میدادند.
شیرینی و شربت پخش میکردند و یکسال مقاومت و ایستادگی خود را در برابر استبداد و استعمار را نه تنها به یکدیگر تبریک میگفتند که یکدیگر را به مقاومت بیشتر دعوت مینمودند.
مردم در میدان خیرات جمع شده و تنی چند نیز از سوی حزب ایران و حزب مردم ایران در آن جا سخنرانی کردند. یکی از کسانی که در آن روز سخنرانی آتشینی نمود، برادرم دکتر محمدحسن طاهری، از اعضای حزب مردم ایران در شیراز بود.
سخنرانان توطئههای دشمنان را متذکر شده و مردم را به ایستادگی و دفاع از دولت مردمی دکتر مصدق فرامیخواندند. این مراسم نیز به سرعت به شهرهای مختلف مخابره شد.
دومین سالروز قیام سی تیر:
هر چه زمان بیشتر میگذشت، بین رجال و رهبران نهضت ملی اختلافات بیشتر میشد.
در حالی که به دومین سالروز قیام سی تیر نزدیک میشدیم، دامنه این اختلافات هم گستردهتر میگشت و بیشتر به میان مردم رسوخ نموده و ظهور و بروز پیدا میکرد.
دیگر نه تنها در تهران و شهرهای بزرگ که در شهرهای کوچک نیز مردم این اختلافات را مشاهده نموده و میدانستند که اوضاع به شدت در حال خراب شدن است. هرچند هنوز بین صفوف ملت فاصله ایجاد نشده بود و به محض شنیدن خبری مبنی بر در معرض خطر قرار گرفتن دولت، یا درخواست مصدق نسبت به یاری مردم، مردم به سرعت و باشکوه در صحنه ظاهر شده و اعلام حمایت خود را از دولت نشان میدادند.
حرکت مصدق مبنی بر اخراج اشرف پهلوی و بعضی از کسانی که در امور داخلی از سوی شاه دخالت میکردند باعث شده بود که سلطنتطلبان سخت در فکر سقوط مصدق و ملیون باشند. اما حرکتهای مردمی در حمایت از مصدق، شاه را بیشتر در ترس و هراسِ تنهایی فرومیبرد.
۳۰ تیر ۱۳۳۲ نزدیک میشد و همه مردم و رجال سیاسی مذهبی خود را برای جشن دومین سالروز نهضت ملت ایران آماده میکردند.اختلافات در این ایام اندکی کمرنگ شد و همه و همه دست در دست هم، شهر را آماده پذیرایی و جشن کردند. بازار مثل همیشه، پیشروتر از همه اقشار بود. اول از همه بازار آذین بسته شد. ۳۰ تیر ۱۳۳۲، مردم دسته دسته همچون سال گذشته به سوی میدان خیرات آمدند. بازاریها نیز از درون بازار حرکت میکردند. در میدان خیرات تجمع بزرگی برپا شد که شعارشان در حمایت از دولت مردمی دکتر محمد مصدق بود.
راهپیمایی و تجمع آن سال هر چند در همه کشور و به خصوص در تهران، کمتر از سال قبل شده بود، اما مردم کازرون نه تنها کمتر از سال قبل که حتی میتوان گفت بیش از سال قبل در مراسم سالروز قیام ۳۰ تیر شرکت کردند.
از آن جا که دشمنی دشمنان تمامی نداشت، هر روز فتنهای را علیه دولت ملی مصدق برنامهریزی میکردند. از سویی دیگر در داخل نیز اختلاف سلایق سیاسیون ملی و مذهبی به اختلافات بزرگی مبدل میشد. اما باید گفت با همه این اوصاف در شهرهای کوچک و دور از مرکز این اختلافات آنچنان ظهور و بروز پیدا ننموده بود و میتوان گفت که صفوف ملت همچنان یکپارچه بود. ولی…
توطئههای دشمنان خارجی و کید و نفاق داخلی و به خصوص دربار و حزب توده کار را روزبروز برای دولت مشکل میکرد. انحلال مجلس نیز که به زعم مصدق از کرکریهای مخالفین بایستی کم میکرد نه تنها کم نکرد که باعث شد تا حامیان دولت یکی از جایگاههای مهم خود را از دست بدهند. هرچند که مجلس عموماً از مخالفین مصدق بود. این شد که اندکی پس از انحلال مجلس در۲۵ مرداد اولین کودتا علیه مصدق شکل گرفت که با حرکت به موقع دولت خنثی شد و عوامل آن نیز به زندان افتادند. مردم نیز با اطلاع از این کودتا تمام قامت در حمایت مصدق به خیابانها آمدند. اما ریشه هنوز نخشکیده بود و کودتای دیگری در ۲۸ مرداد صورت داد و با محاصره خانه مصدق و فرار او، قتل مصدق که قرار بود به نام نیروهای به اصطلاح مردمی یا همان اوباش تمام شود ناکام ماند. چندی بعد البته مصدق خویش را معرفی کرد.
در پی دستگیری مصدق و سران نهضت ملی در تهران، با فاصله زمانی اندکی، در شهرهای دیگر نیز این دستگیریها شروع شد. در کازرون هم عدهای دستگیر و عدهای هم فراری شدند.
با این اوضاع اکثر احزاب فعالیتهای خود را به صورت زیرزمینی درآوردند. ما در حزب مردم ایران و دوستانمان در حزب ایران علیرغم زیرزمینی شدن فعالیتهایمان، تشکیلات خویش را حفظ کرده و فعالیتهای جدیدی را آغاز کردیم. عمده فعالیتهای ما پخش نشریات»راه مصدق«،»دیدگاه مصدق«و »مکتب مصدق«بود که به صورت مخفی توزیع میکردیم.
حزب توده هم در پی برخورد محکم رژیم و لو رفتن سران آن، اکثریت اعضای بلندپایه آن یا فراری شدند یا به زندان افتادند.
در کازرون هم تعدادی از اعضای حزب مردم ایران و حزب ایران دستگیر شدند و عدهای نیز مدتی به زندگی مخفیانه روی آوردند. باید گفت که از اعضای حزب توده کازرون نیز تعدادی دستگیر شدند. بعضی از آنها را ما میشناختیم ولی بعضی دیگر از افسران نظامی بودند که در پادگانهای کازرون به سر میبردند و نمیشناختیم زیرا عمده فعالیتهایشان زیرزمینی و مخفیانه بود.
اعضای حزب توده عمدتاً در ابتدا به زندانهای سنگین و طویلالمدت محکوم میشدند و این امر باعث میشد تا بسیاری از آنان به امضای توبهنامه دست بزنند و محکومیت آنان کم شده در نتیجه پس از مدت کمی از زندان آزاد میشدند. مثل آقای ”محمدجواد.ر“ از اعضای جوان آن موقع حزب توده کازرون یا آقای ”د“ مسئول حزب توده در کازرون.
در مهر سال ۳۲وارد دبیرستان شاپور(شهید بستانپور فعلی) شدم و از همان ابتدای سال، تراکتهایی را به شکل دستنویس و روی تکههای کاغذی که خودمان میبردیم، مینوشتیم با عناوینی چون»مرگ بر زاهدی، مصدق پیروز است و…«و در سطح مدسه و شهر پخش میکردیم. این کار بر عهده من و آقای عیالی بود که با هم همکلاسی بودیم. حدود دی ماه بود که لو رفته و بازداشت شدیم.
ما را به ستاد ارتش بردند. آن موقع در کازرون تیپ۱۶ارتش حضور داشت. ستاد، یک ساختمانی بود جنب گاراژ کازرونی، توی خیابان اصلی کازرون. دو سه روزی در ستاد بازداشت بودیم. علت لو رفتن ما هم مطابقت تراکتها با ورقههای امتحانی و همچنین سابقه فعالیتمان، بود. چون در مدرسه اینها توزیع میشد حدس زده بودند که باید کار دانشآموز باشد.
چون در بازجوییها وقتی ما منکر قضیه شدیم برگههای امتحانی و تراکتها را به عنوان سند جرم به ما نشان دادند.
اندکی بعد به دلیل دوندگیهای پدرم، نرسیدن به سن قانونی، و عدم اعتراف، مجبور به آزاد کردن ما شدند. در مدت بازداشت من و عیالی از هم جدا بودیم.
پاورقی ها :
—————
۱- حزب ایران در اسفند۱۳۲۲ توسط روشنفکران متمایل به استفاده از نیروی آمریکا، در مقابل انگلیس و روسیه تأسیس شد. هستهی اولیهی حزب ایران، »کانون مهندسین ایران« بود که در مهرماه ۱۳۲۰ تأسیس شده بود. پس از برگزاری انتخابات دورهی چهاردهم مجلس، در کانون مهندسین تحولاتی رخ داد و کانون به دو بخش تقسیم شد. گروهی از اعضاء تندرو آن به سمت اتحادیهی کارگری هوادار حزب توده گرایش یافتند و بیشتر اعضای میانهرو آن، »حزب ایران« را پدید آوردند. حزب ایران نمایندهی طبقهی متوسط سکولار و بورژوازی ملی بود. موسسین اولیهی آن عبارت بودند از: کریم سنجابی، اللهیار صالح، کاظم حسیبی، رضازاده شفق، غلامعلی فریور، شمسالدین امیرعلائی، عبدالحمید زنگنه، حسین معاون، اصغر پارسا، عبدا… معظمی، احمد زیرکزاده، جهانگیر حقشناس، ذکاء غفاری و…
حمایت از مواضع دکتر مصدق، عدم تمایل و گرایش به کشورهای بیگانه و همچنین پارهای گرایش رادیکال مانند مواضع حزب دربارهی بهبود وضع کشاورزان و تغییر در روابط میان مالک و زارع، سبب رویکرد روشنفکران به سوی حزب گردید. مرامنامه حزب ایران از لحاظ سیاسی به دنبال حفظ استقلال کامل کشور و پشتیبانی از اصول دموکراسی، از لحاظ اقتصادی، خواستار عدالت اجتماعی و کوشش در جهت بهبود وضع مادی ملت از راه توجه به کشاورزی و صنعت و بهرهبرداری از جمیع ثروت مملکت، از لحاظ اجتماعی، خواستار تهذیب اخلاق و تعمیم فرهنگ و تأمین بهداشت عمومی و در بُعد سیاست خارجی، خواستار ارتباط مبتنی بر حُسن همجواری، تفاهم و همزیستی مسالمتآمیز با دول خارجی بویژه ممالک همجوار و طرد هر نوع مداخلهی بیگانگان و مبارزه با امپریالیسم بود. حزب ایران در زمینهی ایدئولوژیک از طرز فکر خاصی پیروی نمیکرد و ضمن آن که شعارهای ناسیونالیستی میداد، مروج نوعی از سوسیالیسم مبهم نیز بود و در عین حال به تضاد طبقاتی و نبرد طبقاتی نیز معتقد نبود و اعتقاد داشت که تضاد اصلی اجتماعی در ایران میان مردم تحت سلطه و حاکمان سلطهگر است و نه میان طبقات بالا و پایین جامعه. شعار حزب ایران بیانگر کامل طرز فکر بنیانگذاران آن بود که میگفتند: برای ایرانی، با فکر ایرانی، به دست ایرانی. حزب ایران یک حزب ناسیونالیست بود که مدرنیسم و سوسیالیسم را هم برای خاطر ناسیونالیسم به خود اضافه مینمود.
۲- کریم سنجابی سیاستمدار و حقوقدان ایرانی و از بنیانگذاران جبهه ملی ایران بود. سنجابی از حامیان محمد مصدق، وزیر آموزش دولت مصدق، قاضی اختصاصی ایران در دیوان بینالمللی دادگستری در پرونده نفت ایران و انگلیس، رهبر جبهه ملی در هنگام انقلاب اسلامی و اولین وزیر امور خارجه جمهوریاسلامی ایران بود. پدرش قاسم خان سردار ناصر رئیس ایل سنجابی بود. او پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد مدرسه حقوق تهران شد و پس از اعزام به پاریس دکترای حقوق خود را از دانشگاه پاریس اخذ نمود. سنجابی پس از بازگشت به ایران در سال۱۳۱۳به سمت دانشیاری حقوق اداری دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران منصوب شد و پس از۵سال به مقام استادی رسید، به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و بعدا رئیس دانشکده شد. وی در تحصن دربار بر سر انتخابات مجلس شانزدهم با مصدق همراه بوده و از آن پس به عضویت جبهه ملی درآمد. مدت کوتاهی به سمت وزارت فرهنگ در دولت مصدق رسید. دکتر سنجابی برای اینکه مجلس در دست طرفداران مصدق باقی بماند از وزارت استعفا کرد و به نمایندگی مردم کرمانشاه در مجلس رسید. در خرداد۱۳۳۱در دعوای میان ایران و انگلستان در بحران شرکت نفت انگلیس و ایران به سمت قاضی اختصاصی ایران در دیوان دادگستری بینالمللی لاهه تعیین شد. پس از۲۸مرداد او حدود۱۹ماه مخفی بود و در نهایت با شفاعت حشمتالدوله والاتبار آزاد شده و به دانشگاه بازگشت و تا سال۱۳۳۸فعالیت سیاسی نداشت. با تشکیل جبهه ملی دوم در سال۱۳۴۰دکتر سنجابی وارد آن شد ولی در نهایت با بروز اختلافاتی میان علی امینی و جبهه ملی و سرکوب دانشجویان دانشگاه، در نهایت امینی کنار گذاشته شد. دکتر سنجابی پس از آزاد شدن از زندان درخواست بازنشستگی کرد و به آمریکا عزیمت کرد و در سال۱۳۵۰به ایران مراجعت کرد و فعالیتهای محدودی به همراه یارانش آغاز کرد تا آنکه در سال۱۳۵۵با به وجود آمدن فضای مناسب شروع به فعالیت کردند. دکتر سنجابی در اواخر دوره شاه به پاریس رفته با صدور اعلامیه مشهور۳مادهای در نفی حکومت شاهنشاهی و لزوم مراجعه به آرای عمومی با امام خمینی بیعت کرد. دکتر سنجابی پس از انقلاب به مدت ۵۵ روز وزیر امور خارجه دولت مهندس مهدی بازرگان بود اما به دلیل مشکلات فراوان استعفا داد. دکتر سنجابی در اواخر عمر به آمریکا رفت و در سال۱۳۷۵در آنجا در گذشت.
۳- محمد نخشب از شخصیتهای فعال سیاسیـ مذهبی در تاریخ معاصر ایران است، شخصیتی نظریهپرداز و نوآور در عرصهی اندیشه و راه و رسم مبارزهی سیاسی؛ وی برای اولین بار برای تلفیق شیعه با سوسیالیسم اروپایی کوشش کرده است. وی در نوشتههای خود به صراحت از جنبشهای چپ منهای مارکسیسم دفاع میکرد.پنج کتابچه تحت عناوین بشر مادی، نزاع کلیسا و ماتریالیسم، حزب چیست؟، ایران در آستانه یک تحول بزرگ، فرهنگ واژههای اجتماعی از اوست. اثر دیگر وی کتاب قانون و اخلاق یا مقدمهای از سوسیالیستها است.نخشب به سال۱۳۰۲(ه.ش) در تهران متولد شد. فعالیت و تبلیغات حزب توده باعث شد که وی برای مقابله با حزب توده،‹‹جمعیت خداپرستان سوسیالیست›› را تشکیل دهد و به نقد افکار و آرای ماتریالیستی و کمونیستی بپردازد. بارزترین وجه اندیشه وی رواج نوعی از سوسیالیسم بود که با مفهوم عدالت اسلامی سازگاری داشت. او و یارانش همچنین در صحنهی سیاسی فعال بودند و در جریان ملی شدن صنعت نفت به مبارزه با استعمارگردان پرداختند. او برای مبارزه با نظام سلطنت، اشراف، خوانین و نیز جهت فعالین در عرصههای مختلف سیاسی کشور، ‹‹جمعیت آزادی مردم ایران››را تأسیس نمود که بعدها به ‹‹حزب مردم ایران›› تغییر نام داد. نخشب پس از تعطیلی حزب، مجلهای با عنوان برای ترقی ایران (دوهفتهنامه) را نیز راه انداخت.
پس از مدتها فعالیت، نخشبب دستگیر شد. اما پس از آزادی تحت فشار ساواک، برای ادامهی تحصیل به آمریکا رفت و ضمن ادامهی تحصیل، به همراهی دیگر دانشجویان خارج از کشور به فعالیتهای سیاسی پرداخت و در سازمان ملل مشغول کار شد. وی در آنجا، در ایجاد کنفدراسیون دانشجویان ایرانی شرکت داشت. اما پس از آنکه این کنفدراسیون، در اختیار مارکسیستها و مائویستها قرار گرفت، از آن خارج شد.در این مدت یکی از رهبران نهضت آزادی خارج از کشور بود و با نشریه ”مجاهد“ ارگان آن همکاری داشت.
وی دورهای را که در آمریکا سپری کرد، همچنان بر باورهای مذهبی- سوسیالیستی خود پایبند بود و حتی در تقابل با جبهه ملی که لائیک بود، بر باورهای خود ایستادگی کرد.نخشب در شهریور۱۳۵۵در نیویورک درگذشت.