آخرین خبرها
خانه ---» با کاروان شهیدان... ---» شهید سید محمد حسین سراج ---» شهید سید محمد حسین سراج

شهید سید محمد حسین سراج

گزیده ای از نامه ای از شهید سید محمد حسن سراج به خانواده گرامی اش : 

بسم الله الرحمن الرحیم

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند                    روبه صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صادقی ز مردن مهراس                  مردار بود هر آنکه او را نکشند

با عرض سلام خدمت پدر و مادر عزیزم ، چند سالی بود که می خواستم به جبهه بروم ولی مشکلات نگذاشتند تا به این سعادت دست یابم ، از جمله نظر شما . البته من راضی به ناراحتی و رنج شما در غیاب خود نیستم ولی چه کنم که عشق به جبهه نمی گذارد که راحت باشم . من همیشه این عشق را در دلم خاموش کردم ولی اکنون با دیدن اینکه دوستانم یکی یکی به جبهه می روند و شهید می شوند ، نمی توانم جلوی خودم را بگیرم ، هر چند می دانم که بعد از رفتن من بسیار گریه خواهید کرد ولی چه کنم ، دلم می خواست با رضایت کامل از شما به جبهه بروم ، . . . لااقل خوشحالم که از شما خداحافظی نموده ام . . . دلم می خواهد راز دلم را بیان کنم اما چه کنم که از بیان آنها عاجزم . همین قدر بگویم که هر چند که خاموش و ساکت بودم ولی در دل خود همیشه غوغایی داشتم .

این شعر که در اول این نامه نوشتم خوب به ذهن بسپارید . از نظر درسی برایم ناراحت نباشید ، جزوه های ریاضی و کتابهایی که بدردم می خورد با خود برده ام . در ضمن از این همه مسائل مهمتر این که به دنبال من نگردید زیرا جز سردرگمی و رنج بیشتر چیزی به همراه نخواهد داشت . من این نامه را به یکی از دوستانم دادم تا به شما برساند. لباس و پول همراه خود برده ام ، ناراحت نباشید .

مادرم ، پدرم ، حالا که سعادت به من رو کرده و توفیق رفتن به جبهه را پیدا کردم از شما خواهش دارم که با رضایت کامل این نامه را به اتمام برسانید و به آن راضی باشید . الان موقع یاری کردن رزمندگان است . هر روز اطلاعیه سپاه خوانده می شود که احتیاج به نیرو است . من هم مانند خیلی از جوانهای دیگر شوق رفتن دارم . من که خونم از خون رضازاده ها ، فرزدقیها و خیلی از شهدای دیگر رنگینتر نیست . آنها هم پدر و مادر داشتند ، آنها هم دوست داشتند که در کنار پدر و مادر خود باشند . . .

سید محمد حسین سراج – ۳۰ بهمن ماه ۱۳۶۴

خدایا ، خدایا ، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

به امید پیروزی حق بر باطل

یک نظر

  1. این نه کمترین کار که وظیفه ای است که باید خدا را التماس کرد که بگذارد تا بر سر کوی شهداء بمانیم . ما هنوز بدهکار شهداییم ، آنقدر که بلد نیستیم حساب کنیم ، چقدر !.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *